دکترحسین خدادادی Hussyn khodadadi

فلسفه دین



به نام خدا

تلخیص کتاب فلسفه ذهن

ایان ریونزکرافت . حسین شیخ رضایی

  مقدمه

حالات ذهنی شامل ادراکاتی است مانند دیدن، بوییدن وشنیدن؛ حس هایی مانند گرسنگی، تشنگی و درد؛ احساساتی مانند خشم، عشق و اندوه؛و آنچه می توان به طورکلی فکرنامید ازقبیل باورها، تمایلات وتصمیم ها. این حالات ذهنی آیا حالات یک روح غیرفیزیکی اند؟آیا آنها حالات مغزند؟آیااصولاآنها وجوددارند؟

بخش اول.حالات ذهنی چیستند؟

1.        دوگانه گرایی

ذهن امری غیرفیزیکی است.این آموزه رامی توان دوگانه گرایی درجوهرنامید.بدن شیئی فیزیکی است که درفضاقراردارد، از اتم هایی ساخته شده که علم شیمی آنها رامی شناسد،قد و وزن مشخصی دارد و می تواند دیده یا لمس شود. حال آن که ذهن امری غیرفیزیکی است، درفضا قرارنداردوازاتم هایی ساخته نشده که برای علم شیمی آشناباشند. بنابرنظریه دوگانگی درجوهر، درجهان دو نوع متمایز ازجوهروجوددارد:جوهرذهنی و جوهرفیزیکی.این نظریه، هیچ موضعی درباره زندگی پس ازمرگ ،نفیا واثباتا ندارد.

1-1.             دوگانگی درجوهر

گرچه ذهن وبدن کاملا مجزا هستند ولی درعین حال بایکدیگرتعامل نیزدارند.اطلاعات حسی درباره حالات جهان ازمغز به ذهن فرستاده می شود وتصمیمات درباره نحوه واکنش ازذهن به مغزبازمی گردد.روابط میان ذهن وبدن ازنوع روابط علی است.بنا براین نظریه، تجربه درد درواقع یک حالت خاص ذهن غیرفیزیکی است. مغز به خودی خود هیچ تجربه آگاهانه ای ندارد.تمام استنباط های معقول درذهن غیرفیزیکی رخ می دهند.

2-1. استدلال هایی به نفع دوگانگی درجوهر

استدلال 1:الف: ذهن می تواند اززبان استفاده کند.ب:هیچ شیء فیزیکی نمی تواند اززبان استفاده کند.درنتیجه: ذهن شیء فیزیکی نیست.

نقد: این استدلال توسط دکارت صورت بندی شده است.البته دلایلی در دست است که یک شیء فیزیکی خاص(یک کامپیوتردرست برنامه ریزی شده) می تواند قواعدزبان راپردازش کند.

استدلال 2:الف:ذهن می توانداستدلال کند. ب: هیچ شیء فیزیکی نمی توانداستدلال کند. درنتیجه: ذهن شیء فیزیکی نیست.

نقد: دکارت می پذیرد که ممکن است برای پاسخ به یک حالت خاص، بتوان سازوکار خاصی یافت.اما ادعای دکارت این است که نمی توان سازوکارواحدی برای پاسخ به انواع گوناگون حالات و شرایط یافت. برخی اشیاء فیزیکی قادربه استدلال ریاضی هستند. یک ماشین حساب جیبی ساده می تواند قواعدجمع،تفریق و... رابرزنجیره ای ازاعداداعمال کند.امروزه کامپیوترها می توانند انواع معینی ازکشفیات ریاضی راانجام دهند. حداقل برخی انواع استدلال های ریاضی توسط اشیاء فیزیکی قابل حصول است.

استدلال3:الف: ذهن می تواندآگاه باشد. ب: هیچ شیء فیزیکی نمی تواندآگاه باشد. درنتیجه: ذهن شیئی فیزیکی نیست.

تمام استدلال های سه گانه، مبتنی براصل عدم تمایزاین همان های لایب نیتز است.اگرذهن دارای ویژگی هایی است که اشیاء فیزیکی آن راندارد، ذهن نمی تواند شیء فیزیکی باشد.زیرااگردارای این همانی بودند، ویژگی یکسانی داشتند.

استدلال4: شک و وجود:الف: من می توانم دروجود بدنم شک کنم. ب: من نمی توانم در وجود خودم شک کنم. ج: من همان بدن خود نیستم . درنتیجه: ذهن من همان بدن من نیست.

نقد: این استدلال معتبرنیست. اصل عدم تمایز این همان ها درمورد ویژگی های دال بر حالات روانشناختی مانند باورداشتن وفکرکردن برقرارنیست. هردو مقدمه الف و ب شامل ویژگی هایی دال بر حالت روانی شک داشتن اند.لذا ازاین که نمی توان درباره وجود خود شک کرد اما درباره بدن می توان شک کرد، نمی توان نتیجه گرفت که من همان بدنم نیستم.

3-1. استدلال هایی علیه دوگانگی درجوهر:

1.       استدلال شاهزاده الیزابت: اگرذهن و بدن کاملا متمایزند، آنگاه آنها چگونه می توانند برهم تاثیرعلی داشته باشند.نظریه دوگانگی درجوهر مطلقا چیزی درباره جزییات تعامل علی میان این دو جوهرنمی گوید.

2.       جامعیت فیزیولوژی درتوضیح: فیزیولوژیست ها این نظر راعرضه می کنند. دراین نظریه حالات ذهنی به فعل وانفعالات عصبی ارتباط داده می شود.درد ناشی از تحریک عصب و فعالیت بخش مغز است.

3.       ضعف دوگانگی درجوهر،درتوضیح: این نظریه درباره چگونگی تاثیرعلی یک حالت ذهنی برحالت ذهنی دیگرچیزی نمی گوید.آنها نظریه ای درباره آگاهی ارائه نمی دهند.صرفا قائل اند که جوهرذهنی دارای آگاهی است.برخی حالات ذهنی،غیرآگاهانه اند.این نظریه چیزی دراین باره نمی گوید و نظری درباره همبستگی میان فراینداستدلال وحالات مغزی ارائه نمی دهد.

4-1. دوگانگی درویژگی:

میان جوهر و ویژگی های ان می توان قائل به تمایزشد.لذا می توان گفت؛ حالات ذهنی ویژگی های غیرفیزیکی مغزند؛ ویژگی هایی ازقبیل آگاهی داشتن، دردداشتن، باورداشتن .مهم ترین نظریه دراین باب، شبه پدیدارگرایی است. طبق این نظریه، ویژگی های فیزیکی مغز علت ویژگی های غیرفیزیکی مغز است؛ حال آنکه عکس این قضیه صحیح نیست.ویژگی تحریک شدن مغز بادیدن شیر،علت داشتن یک ویژگی غیرفیزیکی می شود( ویژگی داشتن فکرشیر).حالات ذهنی، ازلحاظ علی، خنثی وبی تاثیرند.علت فرار من ازشیر، حالت فیزیکی مغز من است.

5-1. ارزیابی شبه پدیدارگرایی:

1.       مشکل شاهزاده الیزابت: چگونه ممکن است ویژگی های فیزیکی مغز علت ایجاد ویژگی های غیرفیزیکی مغزباشد؟

2.       جامعیت فیزیولوژی درتوضیح: کنش های انسان می تواندکاملا درقالب رویدادهای فیزیکی، هم چون انقباض عضلات یا فعال شدن عصب ها، توضیح داده شود.

3.       ضعف دوگانگی درویژگی ، درتوضیح: این نظریه بدون هیچ استدلالی صرفافرض می کندکه ویژگی های فیزیکی مغز علت ویژگی های غیرفیزیکی آن اند.

 2.       رفتارگرایی

دراین بخش دوگونه رفتارگرایی موردبحث قرارمی گیرد: رفتارگرایی فلسفی و رفتارگرایی روش شناختی. هردوگونه رفتارگرایی بررفتارهای انسانی تکیه دارند؛رفتارهایی که افراد تحت شرایطی معین ازخودبروزمی دهند.

1-2.            رفتارگرایی فلسفی: حالات ذهنی گرایش هایی برای رفتارکردن به صورتی خاص تحت شرایطی معین اند.بنابر این نظریه، دردداشتن یعنی تمایل داشتن به انجام رفتارهایی خاص درزمانی که اموری خاص برای شماپیش می آید.این نظریه مدعی نیست که یک حالت ذهنی همان علت ایجادتمایل به رفتاری خاص تحت شرایطی ویژه است، بلکه طیق آن، درد تمایلی برای بروز رفتاری خاص تحت شرایطی معین است، ونه علت تمایل ما به رفتاری خاص تحت شرایطی ویژه.دراین نظریه، رفتارها و شرایط، رویدادهایی فیزیکی است.

2-2. استدلال هایی به نفع رفتارگرایی فلسفی:  

استدلال1: ارتباطی قوی میان حالات ذهنی ورفتارهاوجوددارد.رفتارگرایی فلسفی می تواند به راحتی این ارتباط راتوضیح دهد، چراکه طبق این نظریه حالات ذهنی همان تمایلات رفتاری اند. درنتیجه ارتباط میان حالات ذهنی و رفتار، مویدی برای درستی رفتارگرایی فلسفی است.

استدلال2: این استدلال براساس نظریه تحقیق پذیری معنا است.براین اساس ، معنای هر گزاره روش تاییدآن است.یعنی تنها راه نشان دادن درستی یک گزاره حصول مشاهدات حسی (ماننددیدن،شنیدن، حس کردن و ...) است. پس ازرخ دادن برخی حوادث برای بدن، می توان دید که فردگریه می کند یا اخم می کند یا ... . گزاره هایی راکه نتوان آن هارادرستی آزمایی کردبی معنا هستند.

3-2. استدلال هایی علیه رفتارگرایی فلسفی: 

استدلال1:   می توان درد داشت بدون آن که تمایلی برای بروز برخی رفتارهای خاص داشت که نوعا با درد همبستگی دارند.داشتن تمایل برای بروزرفتارهای حاکی از درد، شرط لازم برای درد داشتن نیست.هیلاری پاتنم ازاصطلاح «فوق شکیبا/فوق رواقی » برای افراد مقاوم استفاده می کند.همچنین می توان نشان دادکه داشتن تمایل به بروز رفتارهای حاکی از درد شرط کافی داشتن درد نیست.« مقلدبی عیب ونقص» کسی است که تمایل به بروز رفتارهای حاکی از درد دارد، بدون آن که واقعا درد داشته باشد.

استدلال 2:   دررفتارگرایی فلسفی تصور می شود که برای هرکدام از حالات ذهنی مجموعه متناظری ازرفتارها وجوددارد.درحالی که رفتارهای ما به ندرت بایک حالت ذهنی منفرد معین می شوند.بلکه درعوض چگونگی رفتارماعموما بامجموعه پیچیده ای ازحالات ذهنی معین می شوند.چگونگی واکنش فردبه درد نه تنها وابسته به خود درد، بلکه وابسته به سایرحالات ذهنی است.

4-2. رفتارگرایی روش شناختی:

 روانشناسی محدود به جستجوی قوانین ارتباط دهنده محرک به رفتاراست.اگرموجود زنده ای تقویت کننده ای رابلافاصله بعدازتولید یک کنش در پاسخ به یک محرک دریافت کند، آنگاه تمایل این موجود به تولیدکنش درحضورمحرک افزایش خواهد یافت. دستورالعمل این مدل، برای روان شناسی آن است که حالات درونی ذهن رافراموش کنید ودر عوض به این که چگونه موجودات به محرک های مختلف واکنش نشان می دهند، بپردازید.  

5-2. استدلال هایی به نفع رفتارگرایی روش شناختی: 

استدلال1:  نظریه پردازی درباب حالات و ویژگی های مشاهده ناپذیر ازخصلت های علوم بی ارزش است. ازانجاکه این حالات و ویژگی هایی قابل مشاهده نیستند، هیچ راهی برای بررسی درستی ادعاهایمان در باب آن ها نداریم.

نقد:  مشکل این استدلال این است که تمامی علوم خوب به مشاهده ناپذیرها می پردازند. فیزیک دان ها نمی توانند الکترون راببینند.دیرین شناسان دایناسوررا نمی بینند.

استدلال2:   رفتارگرایی روش شناختی موفقیت بزرگی در پیش بینی گستره وسیعی از رفتارها درحیوانات آزمایشگاهی داشت. اگرنظریه ای تعدادزیادی پیش بینی درست داشته باشد و پیش بینی نادرست کمی داشته باشد،نظریه ای صحیح است.

6-2. استدلال هایی علیه رفتارگرایی روش شناختی:

ایراد1:  هنگامی که به بررسی رفتار انسان درزندگی واقعی می پردازیم، معین کردن محرک و پاسخ ، بسیاردشواراست.

ایراد2:  این نظریه بدون هیچ دلیلی صرفا فرض می کند که روش پاسخ ما به هرمحرکی کاملا توسط تجارب ما معین می شود.شواهدی دردست هست که برخی وجوه پاسخ های زبانی وشفاهی ما به صورتی جزیی توسط نوعی رفتارفطری یعنی معرفتی که باآن به دنیا می آییم معین می شود.

3.       نظریه این همانی

طبق نظریه این همانی، ذهن همان مغزاست.حالات ذهنی همان حالات فیزیکی مغزاند.گرچه همه حالات ذهنی درواقع حالات مغزی هستند، اما عکس این قضیه برقرارنیست.حالات ذهنی همان حالات مغزی اند، به همان شیوه ای که آب،  H2O است وبه همان شیوه ای که رعدوبرق همان تخلیه بارالکتریکی دراتمسفراست.

می توان میان این همانی نمونه ها و این همانی انواع تفکیک کرد.به عنوان مثال؛« رییس جمهورفعلی ایالات متحده جورج بوش است.اگرشما توسط رییس جمهورفعلی به کاخ سفید دعوت شوید، آنگاه شما هم زمان توسط جورج بوش نیز دعوت شده اید.آن ها دونمونه یکسان هستند(این همانی نمونه ها)».

این همانی میان آب و H2O ، و میان رعدوبرق و تخلیه الکتریکی دراتمسفرازانواع این همانی انواع است.هرنمونه ای از نوع آب نمونه ای از نوع H2O است.بنابراین نظریه، میان حالات ذهنی وحالات مغزی، این همانی انواع وجود دارد.هرنمونه ای از نوع درد نمونه ای است ازنوع تحریک فیبرهای C درمغز.

1-3.           استدلال هایی به نفع نظریه این همانی

1.       برخی حالات ذهنی معلول حالت جهان(خارج) هستند.تحقیقات علوم عصبی به مادلایلی برای صحت این ادعابه دست می دهد که حالات ذهنی همان حالات مغزند. تاثیرعلی دیدن یک فنجان قهوه رامی توان تامغزپیگیری کرد.

2.       برخی حالات ذهن کنش هایی به بارمی آورند.شواهدبسیارخوبی دردست است که کنش هامعلول فعال شدن بخشی ازمغزبه نام موتورقشرمخ هستند.

3.       برخی انواع حالات ذهنی به صورتی نظام مند باانواع خاصی ازحالات مغزی همبستگی دارد.

2-3. شاهدی ازمطالعات علوم عصبی

بخشی ازمطالعات علوم عصبی موسوم به مطالعات کسری، شواهدچشمگیری ازهمبستگی های مغز ذهن ارائه می کند.دراین مطالعات عصب شناسان می کوشند تاکارکرد یک بخش ازمغزرا باآزمایش برروی افرادی که به علت جراحات مغزی آن بخش راازدست داده اند، ودرنتیجه دچاراختلالات ذهنی شده اند، معین کنند.

3-3. استدلال هایی علیه نظریه این همانی

استدلال1:   استدلال هایی برپایه اصل لایب نیتس: ازآنجا که درد وتحریک فیبرهای c دارای ویژگی های مختلفی هستند، آن ها نمی توانند یکی باشند؛ درد دارای ویژگی ای است ویژگی ناراحت و آزرده کردن که هیچ حالت مغزی ای نمی تواند آن راداشته باشد. لذانظریه این همانی نادرست است.

استدلال 2: صورت تجدیدنظرشده این همانی انواع واین همانی نمونه ها: این همانی انواع یابایدمحدودترشود یا با این همانی نمونه ها تعویض شود.فرض کنیدکه درد انسان همان تحریک فیبرهای c است.ماهی مرکب فاقداین فیبراست اما هم چنان درد رااحساس می کند.این همانی نوعی، محدود به گونه های خاص ازموجودات می شود.اما مساله این است که حتی درون یک گونه خاص جانوری هم احتمال وجودتفاوت ها کم نیست.آنچه نهایتا می توانیم بگوییم آن است که نمونه هرحالت ذهنی دارای این همانی بانمونه برخی حالات مغزی است.

4-3. اصالت فیزیک تقلیلی و غیرتقلیلی:

1.       تقلیل میان نظریه ای: یعنی یک نظریه رامی توان ازنظریه دیگری(نظریه تقلیل دهنده) به دست آورد.مثل حصول ترمودینامیک کلاسیک از نظریه جنبشی گازها.

2.       تقلیل هستی شناختی: گاه می توان نشان دادکه آن چه ظاهرا دو نوع پدیده مجزا فرض می شده است، درواقع یک چیزبیشترنیست. به عبارت دیگر، گاه می توان این همانی های نوعی رابرقرارکرد.آب دارای این همانی نوعی با H2O است، یعنی تقلیل هستی شناختی آب به H2O  . نظریه این همانی، انواع روانی را به انواع مغزی تقلیل هستی شناختی می دهد.

4.       کارکردگرایی

1-4.            معرفی کارکردگرایی:

 بنابرکارکردگرایی، تحریک فیبرهای c درمن همان کاری را می کند که تحریک فیبرهای d درهشت پا.درد داشتن یعنی داشتن حالتی درونی که وظیفه وکارکرد مشخصی راایفامی کند.دردداشتن یعنی داشتن حالتی درونی که بوسیله جراحات بدنی به وجودآمده وعلت اعمالی نظیرگفتن«آخ» است.مثال؛ ترکیبات وساختار شیمیایی پنی سیلین و اریسترومیسین کاملا متمایزاست اما هردوآنتی بیوتیک اند وکارکردمشابهی دارند.بنابرکارکردگرایی یک موجودزنده درد می کشد اگر آن موجودحالتی درونی داشته باشدکه وظیفه و کارکرد درد راانجام دهد.

2-4.            کارکردگرایی و حالات مغزی:

بنابرکارکردگرایی حالات ذهنی نقش های علی خاصی ایفامی کنند. ازنظرکارکردگرایان، نقش های علی حالات ذهنی را حالات مغزی ایفامی کند.بنابرکارکردگرایی، درد دارای این همانی باایفاکننده نقش درد است.ممکن است درد درانسان باتحریک فیبرc یکی باشد ودر ماهی مرکب باتحریک فیبرهای d.

3-4. دواستدلال معروف علیه کارکردگرایی:

استدلال1: مغزچینی: فرض می شودکه تمام مردم چین به عنوان یک انسان نوعی ، حالات ذهنی او را تحقق می بخشند.کل این جمعیت درحال شبیه سازی سلول به سلول مغز انسان هستند.کارکردگرایی مدعی است اگرچنین آزمایشی انجام شود، آنگاه جمعیت چین یک ذهن رامتحقق خواهدکرد.

مثلا اگرفردی براین باوراست که هوابارانی است، جمعیت چین نیزچنین باوری دارد.امااین گفته آشکارا بی معنی است.البته انجام چنین آزمایشی در عمل بامشکلات زیادی مواجه خواهدبود.بر فرض انجام آزمایش، درمغزچینی تمام نقش های کارکردی ایفامی شود اما با این حال حالات ذهنی متناظروجود ندارد.

استدلال2: کله پوک: فرض کنیدروباتی ساخته شود که به همه موقعیت های انتخاب، درست به شیوه انسان های عادی پاسخ دهد.با اینحال شهود انسان قایل به هیچ ذهنی برای روبات نیست.کله پوک صرفاکورکورانه ازدستورالعمل هاپیروی می کند.ادعای کارکردگرایی این است که کله پوک بایستی دارای حالات ذهنی باشد!

5.       حذف گرایی وپندارگرایی

حذف گرایان بر آن اند که حالات ذهنی وجود ندارد. پندارگرایان درنقطه مقابل، می اندیشندکه در عین آنکه حالات ذهنی وجودندارند، خوب است که وانمودکنیم که گویی وجوددارند.

1-5.            ازنظریه به واقعیت:

ماهنوزنمی توانیم اتم ها راببینیم اما به وجود اتم ها باورداریم.نظریه اتمی درپیش بینی و توضیح ویژگی های ماده بسیار موثر وموفق است.ازآنجا که ماده آن گونه که نظریه اتمی می گوید، رفتار می کند، دلایل خوبی است برای باور به این امرکه اتم ها وجود دارند.

2-5.            معرفی حذف گرایی:

 اگرنظریه T تنهادلیل ما برای باور به هویتی مثل E باشد ومشخص شود که نظریه T نظریه بدی است، آنگاه دیگردلیلی برای باور به E دردست نخواهیم داشت.مثال اول؛بنابرنظریه فلوژستین، اشیاء قابل سوختن حاوی فلوژستین اند که طی فرایندسوختن آزادمی شود.نظریه اکسیژن، فراینداحتراق را واکنش میان اکسیژن و سوخت می داند.نظریه اکسیژن برنظریه دیگر پیروزشد، زیراباقی مانده حاصل ازاحتراق دارای وزن بیشتری نسبت به سوخت اولیه است.افزایش این وزن براساس نظریه اکسیژن قابل توجیه است.

مثال دوم؛ مردم سده میانی اروپا طاعون را اتفاقی می دانستندکه توسط ساحره ها ایجادمی شود.امروزه نظریه میکروبی برای این بیماری قبول عام یافته است.نظریه میکروبی باعث حذف «نظریه ساحره ها» شده است.

 3-5. حذف گرایی درباب حالات ذهنی:

بنابر حذف گرایی، چیزهایی همچون حالات ذهنی وجودندارند.روان شناسی عامیانه گستره ای از هویات رامسور می کند باورها، امیال، دردها،احساسات، ادراکات و ... و ویژگی های متفاوتی را به این حالات نسبت می دهد. بنابرحذف گرایی، روان شناسی عامیانه کاملا نادرست است؛ درنتیجه حالاتی که دراین نظریه فرض می شوند حالات ذهنی وجودندارند.

زیرا 1. روانشناسی عامیانه یک «برنامه تحقیقاتی راکد» است و دانشمندان در به دست آوردن پیشرفت های چشمگیر شکست خورده اند.لذا ممکن است مثل نظریه ساحره ها با بن بست مواجه شود.

نقد: روانشناسی علمی کشفیات مهمی درباره حالات ذهنی ای که ابتدادرروان شناسی عامیانه فرض شده اند، به انجام رسانده است وبایستی میان آن و روان شناسی عامیانه قایل به تمایزشد.مثلا درروان شناسی علمی کشف شده است که باورها لزوما آگاهانه نیستند.

2-       روان شناسی عامیانه در وضوح بخشیدن به بسیاری ازوجوه مهم ازحیات ذهنی ما ناتوان است. بیماری ذهنی، خلاقیت، خواب، بینایی، حافظه و فراگیری ازمسایلی است که روان شناسی عامیانه دراین باره ساکت است.

نقد: روان شناسی علمی دراین باره پیشرفت های خوبی داشته است. درضمن دربسیاری ازاین مسایل مثل؛ بیماری های ذهنی، بینایی و حافظه، روان شناسی عامیانه نظرات و فرضیات مناسبی ارائه داده است.

3-       روان شناسی عامیانه فاقد پیوندهای شاهدی گسترده با سایرعلوم است، وفاقد تمام اتصال های ارزشمند باسایر نظریه های خوب است.

نقد: میان روان شناسی علمی با سایر نظریه های علمی، اتصال برقراراست.

4-5. استدلال های حذف ستیزانه:

استدلال 1: موفقیت روان شناسی عامیانه درپیش بینی:  روان شناسی عامیانه درمقام یک ابزار پیش بینی بسیارشگفت انگیز عمل می کند.

استدلال 2: موفقیت روان شناسی علمی:  موفقیت نظریه دلایل خوبی برای پذیرش وجود آن حالاتی که نظریه آن ها را مسور می کند، به دست می دهد.نظریه روان شناسی علمی ، حالات روان شناسی عامیانه رامسور می کند.

5-5. پندارگرایی:

  طبق این نظریه، گرچه درمعنای واقعی کلمه، حالات ذهنی وجودندارند، اما مفیداست که وانمودکنیم که آن هاوجوددارند.سه نظرگاه وجوددارد:

1.       نظرگاه فیزیکی: انسان و کامپیوترشطرنج باز اشیائی فیزیکی اند. رفتار هردو سیستم را می توان باتلقی آن ها ازذرات پایه فیزیکی واعمال قوانین فیزیک، پیش بینی کرد.

2.       نظرگاه طراحی: گاه می توان رفتار سیستم های پیچیده را باتفکردرباره آن چه که قراراست بااین سیستم ها انجام دهند، پیش بینی کرد.بادانستن آنکه قراراست لپ تاپ من چگونه کارکند، می توانم پیش بینی کنم که درصورت فشاردادن کلیدP ، چه اتفاقی خواهدافتاد.این پیش بینی یا باملاحظه آن کاری است که سیستم برای آن طراحی شده است ، ویا باملاحظه ان کاری است که سیستم به صورت طبیعی انتخاب شده تا آن راانجام دهد.

3.      نظرگاه التفاتی: بااین فرض آغاز می کندکه سیستم پیچیده مورد بحث عقلانی است یعنی به آن چه باید باورداشته باشد، باوردارد و به آن چه بایدمیل داشته باشد، میل دارد. اگرشما درنورمناسب ازفاصله نزدیک به یک گاونگاه کنید، به این باورخواهیدرسیدکه گاوی دراین نزدیکی است.

نتیجه: هرچندانتساب باورها و امیال به کامپیوتر بسیارمفیداست اما کامپیوتر واقعا هیچ گونه باور ومیلی ندارد.به همین قیاس ، گرچه انتساب باورها وامیال به سایرانسان ها بسیارمفیداست اما اگربه درون انسان ها نگاه کنید به سرعت متوجه خواهیدشد که چیزی ازقبیل باورها و امیال وجودندارد.

نقد:بسیاری ازما سخن گفتن از این که کامپیوتر باور دارد یا خیر رابه عنوان نوعی « انسان انگاری» مردود می دانیم وکنارمی گذاریم.ممکن است درآینده متناظرهای عصبی باورها و امیال درماکشف شوند. اما درحال حاضر ماصرفافاقد دانش کافی درمورد مغز برای کشف باورها وامیال درون جمجمه مان هستیم.

 

بخش دوم: ذهن به مثابه ماشین

6.       نظریه محاسباتی ذهن

1-6. نحو و دلالت شناسی

سمبل پایه سمبلی است که هیچ جزء معناداری ندارد(کلمات فارسی)، سمبل مرکب ازدویاتعدادبیشتری سمبل معنادارتشکیل شده است(جملات فارسی). ویژگی های نحوی سمبل آن ویژگی هایی است که می توان صرفا به آزمودن ان سمبل به تنهایی تشخیص داد.« فودور» شامل پنج حرف است، به رنگ مشکی و کمترازسه سانتی مترطول دارد.البته نمی توان فهمیداین کلمه اختصاص به یک فیلسوف آمریکایی دارد.کامپیوتر هم می تواند ویژگی نحوی راتشخیص دهد.

 مرجع یک سمبل، ویزگی دلالت شناختی است. سمبل«فودور» بریک فیلسوف آمریکایی دلالت دارد. ارزش صدق یک سمبل نیز، ویژگی دلالت شناختی آن است.سمبل هاتنهازمانی ویژگی دلالت شناختی صدق وکذب رادارند که ادعایی درباره جهان مطرح کنند. «فودور» به تنهایی هیچ ادعایی درباره جهان ندارد.ویژگی های دلالت شناختی باآزمودن یک سمبل به تنهایی تشخیص داده نمی شود.برای معین کردن ارزش صدق سمبل های مرکب بایستی به جهانی ورای این سمبل نگاه کرد.

2-6 . کامپیوترچیست؟

یک کامپیوتردووجه دارد: 1. صرفابرمبنای ویژگی های نحوی سمبل ها، آن هاراتشخیص می دهد.2. می توانند چنان آرایش یافته باشند که شکل ونحوه ای که طی آن سمبل ها دست کاری می شوددرراستای حفظ ویژگی های دلالت شناختی سمبل ها باشد.به طورمثال کامپیوتر نمی داند«فودور» کیست و «باحال بودن» چیست.اما بااین حال استدلال زیرراانجام می دهد.زیرابرنامه ریزی شده است که اگر الف و ب صحیح باشد،آنگاه ج نیزصحیح خواهدبود.

الف. تمام فیلسوف ها باحال هستند. ب: فودور فیلسوف است. درنتیجه: فودور باحال است .

3-6. ماشین های تورینگ:

 ماشین های تورینگ کامپیوترهای بسیارساده ای اند که درعین حال ازتوان به شدت بالایی برخوردارند.این ماشین ها، «موتورهای نحوی» اند. هِد ماشین تورینگ تنها به ویژگی نحوی سمبل های روی نوارحساس است. درنتیجه به نظرمی رسد که هرگونه محاسبه ای می تواند به وسیله ماشینی که تنهابه نحو حساس است، انجام گیرد.

4-6. نظریه محاسباتی ذهن

افکارسمبل های مرکبی اندکه هم ویژگی های نحوی و هم ویژگی های دلالت شناختی دارند. بنابراین نظریه، فکرکردن تنهامشتمل است بربه جاآوردن و دست کاری افکار صرفابرپایه ویژگی های نحوی آن ها.اما این دست کاری چنان است که ویژگی های دلالت شناختی افکارمربوطه را حفظ می کند.فکرکردن به وسیله فرایندی به دست می آید که گرچه تنها به ویژگی های نحوی افکارحساس است، اما درجهت حفظ ویژگی های دلالت شناختی آن ها است. به بیان دیگر، تفکرمحاسبه است.

سه مزیت نظریه محاسباتی ذهن: 1. وجودکامپیوترها حمایت کم وبیش خوبی ازاین نظریه به عمل می آورد.چراکه نشان می دهد حداقل برخی ازساختارهای فیزیکی توان اجرای محاسبه رادارند.2. حالات ذهنی می توانند دارای تحقق چندگانه باشند.حالات وفرایندهای محاسباتی البته می تواننددارای تحقق چندگانه باشند.به بیان دیگر، این نظریه می تواند تحقق پذیری چندگانه حالات ذهنی راتوضیح دهد.3. سمبل های مرکب دارای ساختارهستند.یعنی متشکل از سمبل هایی پایه اندکه به صورتی معین وخاص آرایش یافته اند.البته این اشکال هست که شایدافکاردارای ساختارباشند، اماتفکرمحاسبه نباشد.

چهارمشکل نظریه محاسباتی ذهن: 1. سمبل های کامپیوترهای عادی ویژگی های دلالت شناختی خودراازقصد و نیت انسان هایی می گیرند که آن کامپیوترها رابه کارمی برند.اماسمبل های ذهنی انسان ازکجا ویژگی های دلالت شناختی خودراکسب می کنند؟ 2. اگر تفکر محاسبه است، آنگاه هرچیزی که صورت وشکل درستی از محاسبه رابه اجرابگذاردمتفکراست. 3. وجودگزارش رقیب برای فرایندهای ذهنی به نام «اتصال گرایی» .4. اصلا روشن نیست چگونه این نظریه می خواهد آگاهی راتوضیح دهد.

5-6. زبان فکر

دراین بخش استدلال می شودکه افکار حقیقتا هویاتی ساختاریافته اند.خصلتی اززبان که باآن سروکارداریم«نظام مندی» نامیده می شود. نظام مندی تنها زمانی تضمین خواهدشدکه جملات زبان دارای ساختار باشند.همواره ممکن خواهدبود که یک جمله معنادار به شکل«الف ب راکتک زد» رابه جمله معناداردیگری به شکل«ب الف را کتک زد» تبدیل کنیم.لذانظام مندبودن زبان به ساختارمندی جملات آن می انجامد.یکی دیگرازوجوه زبان، «زایایی» است. زبان هایی زایا هستندکه درآن بتوانیم جملات معنادار جدیدی را ازروی جملات قبلی ، یابخشی ازجملات قبلی ، بسازیم.به عنوان نمونه ، ازجمله«جورج کوتاه قد است»و «جورج بی مزه است» می توان جمله جدید« جورج کوتاه قد وبی مزه است» رابه دست آورد. زایایی تنها به این دلیل است که جملات ساختارمند هستند.

درباره افکارنیز می توان چنین ملاحظاتی داشت.اگرفکرکنید«الف ب راکتک زد» آنگاه می توانیدفکرکنیدکه«ب الف را کتک زد». اگرمی توانیدفکرکنیدکه «جورج کوتاه قد است»و «جورج بی مزه است»می توانیدفکرکنیدکه « جورج کوتاه قد وبی مزه است».درنتیجه افکار نیز دارای ساختارند.

6-6. اتاق چینی:

استدلالی است برای اثبات نادرستی نظریه محاسباتی ذهن. طبق استدلال اتاق چینی، هوش مصنوعی قوی ناممکن است و درنتیجه نظریه محاسباتی ذهن نیز نادرست است.فرض کنید فردی داخل اتاقی نشسته است. سه مجموعه کاراکترهای چینی همراه بایک مجموعه ازدستورالعمل های انگلیسی دریافت می کند. دستورالعمل ها به او می گویدکه چگونه درسه مجموعه ازکاراکترهای چینی دست کاری کندتابه مجموعه دیگری ازکاراکترهای چینی دست یابد.پیروی ازدستورالعمل ، همان برنامه اجرایی کامپیوتراست.دراین برنامه محاسبه انجام گرفته است اما خبری ازآگاهی نیست.فرد دراتاق چینی فقط از شکل سمبل هاآگاه است واز ویژگی های دلالت شناختی اگاهی ندارد.آزمایش اتاق فکرچینی به صورت زیرمستدل می شود؛

1.       برنامه ها صوری(نحوی) هستند.

2.       ذهن ها دارای محتواهستند(محتوای دلالت شناسانه)

3.       نحو نه با دلالت شناسی دارای این همانی است ونه به خودی خود برای آن کافی است.

4.       برنامه ها نه برای اذهان کافی هستند ونه باآن ها دارای این همانی اند؛به عبارتی هوش مصنوعی قوی نادرست است.

 7.       اتصال گرایی

بنابراتصال گرایی، ذهن شبکه ای اتصالی است. گاه به شبکه های اتصالی «شبکه های عصبی» نیزگفته می شود. وگاه ازان ها باعنوان « پردازشگرهای به صورت موازی توزیع شده » نیز نام برده می شود.

1-7. شبکه های اتصالی چگونه اند

یک شبکه اتصالی ازتعدادزیادی واحدساخته شده که درلایه های مختلف آرایش یافته اند.لایه ورودی، لایه پنهان، ولایه خروجی.هرواحددرلایه ورودی به تمام واحدها درلایه پنهان متصل است، وهرواحددرلایه پنهان به تمام واحدها درلایه خروجی اتصال دارد.دریک شبکه ساده سه لایه ای، ازآن جاکه هرواحدازلایه ورودی به تمام واحدها درلایه پنهان متصل است، واحدسمت چپ درلایه پنهان به تمام سه واحد ورودی متصل است. مجموعه ورودی هایی که این واحد دریافت می کند برابر است با مجموع ورودی هایی که ازتک تک واحدهای ورودی می گیرد. همین وضع برای سه واحددیگردرسطح پنهان نیزبرقراراست.این که چگونه واحدهای لایه پنهان به ورودی هایی که دریافت کرده اند پاسخ می دهند، وابسته به تابع فعال سازی آن هااست.تابع فعال سازی یک فرمول ریاضی است که درجه فعال شدن یک واحد راازروی جمع ورودی های رسیده به آن واحدمحاسبه می کند.

زمانی که واحدهای ورودی فعال می شوند، فعال شدگی درکل شبکه توزیع می شود: ابتدابه واحدهای لایه پنهان وازآن جا به واحدهای لایه خروجی . هرواحد دریک لایه به تمام واحدها درلایه بالاتر متصل است.

 2-6.           برخی ویژگی های مهم شبکه های اتصالی

1.       شبکه های اتصالی می توانند بیاموزند. شبکه بوسیله فرایندآزمون و خطا می آموزد.یک شبکه درست کارآموزی شده می تواند به دقت از پس نمونه های جدیدی که هرگز درمجموعه کارآموزی نبوده، برآید.

2.       شبکه های اتصالی به صورت موازی پردازش می کنند.دریک شبکه اتصالی بسیاری از واحدها به صورت هم زمان فعال اند.ازمزایای پردازش موازی، سرعت است.

3.       بازنمایی درشبکه های اتصالی «توزیع شده» اند. واحدهای مختلف وجوه مختلفی ازشکل(شیء) رابازنمایی می کنند، و کل شکل توسط کل واحدها به صورت مجموع بازنمایی می شود.

4.       پردازش درشبکه های اتصالی «موضعی» است. یک سیستم دستوردهنده مرکزی وجودندارد که تمام واحدهای لایه پنهان راکنترل کند.

5.       شبکه های اتصالی درمقابل ورودی هایی باکیفیت بد تحمل دارند.

6.       شبکه های عصبی « جان سخت» هستند.

3-7. اتصال گرایی و ذهن

شباهت های میان شبکه های اتصالی و ذهن؛

1.       خوب درآنچه ما خوبیم ؛ بد در آن چه ما بدیم. انسان ها دربجاآوردن های ادراکی بسیارخوب اند.ما می توانیم صورت یک دوست را دریک عکس مات بجا بیاوریم.شبکه های اتصالی نیز در بجاآوردن های ادراکی خوب اند.انسان ها درحساب ذهنی ضعیف اند. شبکه های اتصالی نیزدراین گونه وظایف ضعیف اند.شبکه های اتصالی می توانند بیاموزند، ومی توانند ازمواردقبلی به موارد جدید تعمیم دهند. بحث: افرادی هستند که درحساب ذهنی ماهر هستند ولی درحساب ذهنی روش های خاص خود رادارند و تاکیدکمتری برحافظه دارند. 

2.       معماری ای شبیه مغز. مغزنیزساختاری موازی دارد و درآن حجم قابل ملاحظه ای ازاتصال های متقابل میان نرون ها وجود دارد.

بحث: عدم شباهت های قابل ملاحظه ای نیز میان مغز انسان و شبکه های اتصالی وجود دارد. برای نمونه، ارتباط میان نرون ها ازطریق واکنش های شیمیایی توسط ملکول هایی که «ناقل نرونی» نامیده می شود، انجام می گیرد، اما شبکه های اتصالی ازاین جزییات عصب شناختی خالی اند.ههچنین شبکه های اتصالی با هزاران نمونه کارآموزی بایستی روبه روشوند تابتوانندفرایند موردنظررابیاموزند.این امردرتضادی آشکاربامغزانسان است که می تواند حداقل برخی چیزها را بسیارسریع بیاموزد.

4-7. عقلانی بودن، زبان، نظام مندی

حداقل سه وجه ازوجوه شناخت انسان باید طرفداران اتصال گرایی رانگران کند: عقلانی بودن، زبان ونظام مندی فکر.

1.       عقلانی بودن: روابط علی میان حالات ذهنی گاه انعکاس دهنده روابط عقلانی میان محتوای ان ها است. آیا اتصال گرایی می تواند گزارشی برای عقلانی بودن فکرفراهم کند؟ یکی ازوجوه مهم عقلانی بودن معتبربودن است. البته شبکه قادراست درتشخیص صورت های معتبرازنامعتبربادقتی نسبی عمل کند.اما استدلال کردن شامل بسیاری جزییات دیگر علاوه برتشخیص اعتبارو عدم اعتبار می شود که ازچالش های اتصال گرایی است.

2.       زبان:  جملات فهرستی ازکلمات نیست.آن ها ساختاردارند.آیا اتصال گرایی می تواند ساختاررا در برگیرد؟

3.       . نظام مندی:  فکرنظام مند است. شبکه های اتصالی نمی توانند نظام مندی اصیلی ازخود ارائه دهند.

بازنمایی های ساختارمند: عقلانی بودن، زبان ونظام مندی همه به جهت واحدی اشاره دارند؛ ان هانشان می دهند که ذهن انسان بایدقادربه بکارگیری بازنمایی های ساختارمندباشند. درنتیجه ، اتصال گرایان بایدبتوانند نشان دهندکه شبکه های اتصالی می توانند بازنمایی های ساختارمند رابکارگیرند.


بخش سوم . ذهن درجهان فیزیکی

8- اصالت فیزیک وابتناء

بنابراصالت فیزیک ، حالات ذهنی وابسته به حالات فیزیکی اند. اگر تمام ویژگی های فیزیکی معین وثابت شود، آنگاه به صورت خودکار تمام حالات ذهنی نیز ثابت می شود.

1-8. ویژگی های فیزیکی

ویژگی های فیزیکی شامل ویژگی هایی است که فیزیک دان ها، شیمی دان هاو زیست شناسان مورد بحث قرارمی دهند و دربرگیرنده ویژگی های مورد بحث روان شناسان نیست.

2-8 . معرفی رویکرد ابتنائی به اصالت فیزیک

یک شیء کپی کامل و ایده آل فیزیکی شیئی دیگراست اگروفقط اگر هردو ان ها دارای ویژگی های فیزیکی دقیقا یکسانی باشند.فرض کنید انسانی رادرون ماشین کپی قراردهندو یک کپی ایده آل فیزیکی ازاوبسازند. بنابراصالت فیزیک، فرد کپی شده دقیقا دارای حالات ذهنی با فرد اصلی خواهدبود.

3-8. اصلاح رویکرد ابتنائی به اصالت فیزیک

فرض کنید که فرد اصلی درسال 1360 شمسی متولد شده است و درسال 1380 درماشین تکثیرقرارمی گیرد. دراین صورت فردکپی شده 20 سال تفاوت داردو درموقعیت مکانی متفاوتی قراردارد.لذا فرد کپی شده دارای هیچ گونه خاطره ای نیست و لذا حالات ذهنی او با حالات ذهنی فرداصلی یکی نیست. درنتیجه تفاوت های مهمی میان محتوای باورهای فرداصلی و محتوای باورهای فردکپی شده وجوددارد.

راه پرهیز ازمشکل تفاوت، معرفی ایده جهان ممکن است. جهان ممکن شیوه ای است که جهان می توانست مطابق آن باشد. زمانی که جهان ممکنی راتصورمی کنیم که کپی فیزیکی این جهان است، ساختاری راتصورمی کنیم که اجزاء آن سنی یکسان بااجزاء متناظرشان درجهان ما دارند. وبه سبب این که فقط ویژگی های فیزیکی وجود دارد، لذاهمه آن ویژگی ها کپی شده است. درجهان ممکن فقط ویزگی های فیزیکی وجود دارد.

4-8. مشکلی برای رویکرد ابتنائی به اصالت فیزیک؟

اگردوگانگی درویژگی صحیح باشد، ویژگی های فیزیکی مغزکپی، علت ایجاد ویژگی های ذهنی غیرفیزیکی است.لذادوگانگی درویژگی به یکی ازنظریه های اصالت فیزیکی تبدیل خواهدشد! راه خروج ازاین مشکل این است که، جهان ممکنی که دقیقا ویژگی یکسانی باجهان مادارند، دقیقا همان ویژگی های فیزیکی جهان ما رادارند وشامل هیچ ویژگی دیگری نیستند ودارای دقیقا همان قوانین فیزیکی هستند که درجهان ما سارس است وشامل هیچ قانون دیگری نمی شوند. دراین صورت جهان کپی، جهانی نخواهدبود که آن قوانینی که دوگانه گرایان در باب ویژگی ها فرض می کنند درآن برقرارباشد.لذادوگانگی درویژگی ، یکی ازشکل های اصالت فیزیک نیست.

9- محتوا

بنابر اصالت فیزیک ، باورها حالات مغزانسان هاست. اینکه مثلا حالت مغزی انسان می تواند درباره کوه اورست باشد؟ مساله محتواست. آنچه که یک حالت ذهنی درباره آن است محتوای آن حالت نامیده می شود.برخی حالات ذهنی درباره چیزها است، که آن ها بازنمایاننده اشیاء اند. حالات ذهنی ای که بازنمایاننده اشیاءاند معمولا حالات التفاتی نامیده می شوند. دراین بخش پنج نظریه محتوا بررسی می شود.

1-9. نظریه مشابهت

بنا براین نظریه، افکارمن درباره سگ، درباره سگ ها است چرا که این افکارمشابه یک سگ نوعی است. به صورت عمومی تر، افکارمن درباره X درباره X است چراکه شبیه X است.اینکه افکارمن درباره سگ ، درباره سگ ها است و نه گربه ، بخاطر جلوه بصری ای است که درهنگام فکرکردن به سگ هادارم.

نقد: ماقادریم درباره چیزهایی فکرکنیم که اصولا شبیه چیزی نیستند، مانند عدد ها .ما می توانیم درباره سگ کلی ، فکرکنیم، سوال این است که سگ کلی، شبیه چیست؟

2-9. نظریه علی

افکارمن درباره X ، درباره X است چراکه فکرمن معلول X است و هیچ چیز جز X علت ایجاد این افکار درباره X ها نبوده است. این نظریه دربستر نظریه محاسباتی ذهن توسعه یافته است. فکری مانند« جورج سگ ها رادوست دارد» ساخته شده از سمبل هایی ذهنی است که به صورتی مناسب آرایش یافته است. یکی از این سمبل ها درباره جورج است و دیگری درباره سگ ها. سمبل ذهنی سگ ها را سگ ها ایجاد می کند.

نقد: 1. می توان درباره سمبل ذهنی سگ ها راداشته باشم بدون اینکه تماس علی مستقیمی با سگ ها داشته باشم.2. همچنین مسیر علی از سگ ها به سمبل ذهنی سگ ها طولانی است( مشکل عمق). 3. گاهی اشیاء را به اشتباه تشخیص می دهیم( در هوای مه آلود، گوسفندی را سگ تشخیص می دهیم).درنتیجه سمبل سگ، هم با سگ ایجادمی شود هم با گوسفند(مساله فصلی).

 3-9. نظریه غایت شناسانه

بنا بر این نظریه، کارکردهای زیستی ، کارکردزیستی یک اندام ، اثر یا معلولی از آن اندام است.مثلا کارکرد زیستی قلب، پمپ کردن خون است. شرایطی که تحت آن یک اندام می تواند کارکرد زیستی خود را برآورده سازد شرایط عادی می نامند وشرایطی که اندام قادر به انجام این کارنیست ، شرایط غیرعادی خوانده می شود. بنا براین نظریه ، محتوای یک سمبل ذهنی تنها و تنها با آن چه تحت شرایط عادی علت ایجاد آن سمبل است، معین می گردد. قورباغه ممکن است ساچمه را بامگس اشتباه بگیرد، اما درشرایط عادی نیست.

4-9. نظریه فودور

محتوا تنها با آن روابط علی ای متعین می شود که میان شیئی درجهان و یک بازنمود ذهنی برقرار است و مستقل از سایرچنین روابط علی ای است. سمبل سگ درباره سگ ها است ونه گوسفندان، چرا که رابطه علی میان سگ ها وسمبل سگ ها مستقل ازرابطه علی میان گوسفندان و سمبل سگ ها است، اما عکس این قضیه برقرارنیست.

فودور از عبارت«رابطه قانونی» استفاده می کند.1. رابطه ای قانونمند است که رابطه ای است که تحت گستره وسیعی ازشرایط برقراراست.2.  همچنین رابطه قانونی میان ، ویژگی ها است. مثلا ویژگی گاو بودن و نه درباره گاو بودن.سمبل سگ ها درباره سگ ها است ونه گوسفندها، چرا که رابطه ای قانونی بین ویژگی سگ بودن و ویژگی علت سمبل سگ ها برقراراست؛ و گرچه رابطه قانونی دیگری هم میان ویژگی گوسفند بودن و ویژگی علت سمبل سگ ها بودن برقراراست، اما این رابطه قانونی دوم به صورتی نامتقارن وابسته به رابطه قانونی اول است.

نقد: هیچ رابطه علی ای بین عمونوروز و مصداق های سمبل عمونوروز برقرارنیست، اما تاکید فودور این است که رابطه ای قانونی میان ویژگی عمونوروز بودن و ویژگی علت سمبل عمونوروز بودن برقراراست.

5-9. نظریه نقش کارکردی

بنا بر این نظریه، حالات ذهنی ایفاء کننده نقش های علی ویژه ای است. تمام وجوه یک حالت ذهنی مثل M را نقش های علی آن متعین می کند. ازاین امرنتیجه می شودکه محتوای M رانیزنقش های علی آن متعین می سازد. دو نوع شبکه وجود دارد: شبکه ای علی که حالات ذهنی را به هم وصل می کند و شبکه ای استنباطی که محتوای حالات ذهنی رابه هم وصل می کند. بنابر این نظریه، ما به هریک ازحالات ذهنی موجود درشبکه علی، محتوای نقطه متناظر با آن را درشبکه استنباطی نسبت می دهیم.  

مشکل اول . هرفکردارای محتوایی یگانه و منحصر به فرد است. درنتیجه نسبت دادن محتوا به حالات ذهنی آن گونه که این نظریه می گوید، یگانه نیست. به راحتی می توان بی نهایت استدلال ساخت که همگی دارای هم ریختی باساختار علی یکسانی باشد.

مشکل دوم . اگرمحتوا ازمتعین کننده های مهم نقش های علی حالات ذهنی است، نتیجه می شود که نقش های علی حالات ذهنی متعین کننده محتواهای خود نیستند.

مشکل سوم . رویکرد کارکردی، مبتنی است بر منطبق کردن یک شبکه علی ازحالات ذهن بر روی شبکه ای استنباطی. اما چگونه شبکه استنباطی را به دست می آوریم. گاهی انسان ها حالات ذهنی شان منطبق بر میزان وملاک های منطق و شاهد نیست: گاه انسان به مغالطه قمارباز متعهد می شود، و نتیجه می گیرد که احتمال رخ دادن یک رویدادتصادفی پس از آن که مدتی رخ نداد، بیشترمی شود.

مشکل چهارم . بنا بر این نظریه، محتوای یک حالت ذهنی را نقش های علی آن حالت متعین می کند: روابط علی راتغییر دهید و آنگاه محتوای حالت ذهنی تغییریافته است.

6-9 . گسترده یا محدود

محتوای فکرزمانی گسترده نامیده می شود که وابسته به محیط فرد باشد و زمانی محدود نامیده می شود که مستقل از محیط فکرکننده باشد.معمولا درزندگی روزمره باور ها رابا کمک محتوای گسترده آن ها تشخیص می دهیم؛ به عبارتی باورها را بر اساس اشیائی خارج از افرادِ دارای باورتشخیص می دهیم. اما روان شناسی علمی باور ها رابراساس محتوای محدود تفسیرمی کند.

10 علیت ذهنی

وظیفه توضیح اینکه چگونه ممکن است حالات ذهنی ویژگی های معلول جهان بودن، به بار آوردن کنش، علت بودن برای حالات ذهنی دیگر، راداشته باشد، مساله علیت ذهنی نامیده می شود.

1-10. مشکل طردعلی

بودن فردی در حالت مغزی B علت فریادکشیدن اوخواهدبود. اما مشکل این است که بودن فرد در حالت B علت فریادکشیدن اوخواهدبود و ترس او کاری انجام نمی دهد.اینکه روا بدانیم حالات ذهنی با حالات فیزیکی متحقق شوند، آنگاه دیگر به نظرمی رسد که هیچ کاری برای حالات ذهنی باقی نمی ماند و از مساله علیت «طرد» شده اند.این امر هم نامعقول است که هرآن چه من انجام می دهم دوبارایجاد می شود: یک بار با نمونه ای ازحالتی ذهنی و یک بار با نمونه ای از حالتی مغزی.اکثر فلاسفه طرفدار اصالت فیزیک ، که طرفدار تحقق چندگانه حالات ذهنی اند، با مشکل طردعلی مواجه هستند.

2-10. پاسخ به مشکل طردعلی

1.       کی نگرانه؟ من؟  دسته بزرگی از ویژگی هایی که درجهان واقعی باآن روبرو هستیم قابل تحقق چندگانه اند.عبارت« مسکّن» بری ارجاع به آن داروهایی به کارمی رود که درد را تخفیف می دهد؛ مثل آسپرین، پارستامُل و مورفین. درنتیجه تمام کارهای علی با آسپرین انجام می شود و ویژگی مسکن بودن ازلحاظ علی ناکارآمد می شود.دراین گروه مسائل که هیچ شکی درباره کارآمدی علّی حالات دخیل نداریم، وجود دارد. این نشان می دهد یک جای استدلال با مشکل مواجه است.

2.       کارآمدی علّی در مقابل ربط علّی: طرفداران این همانی نمونه ها می پذیرند که نمونه ترس فرد دارای این همانی با نمونه ویژگی B آن فرد است.و چون این دو یکی هستند پس مشکل تعین مضاعف و مساله طرد علّی پیش نمی آید.

اما درباره حالات ذهنی وقتی به صورت انواع فهمیده می شوند: می توان بین کارآمدی علّی و ربط علّی تمایزگذاشت. یک ویژگی ازلحاظ علّی کارآمد است ، اگر علت بعضی معلول ها باشد، اگر در عمل کاری انجام دهد. ترس علت فریاد کشیدن نیست، اما در عوض ترس ازلحاظ علّی مربوط است، چرا که بر روی نوعی از حالات فیزیکی که ازلحاظ علّی برای به بار آوردن فریاد دارای کارآمدی هستند،«تنظیم شده است».

نقد :  فرض شده است که حالت B دارای کارآمدی علّی است. اما حداقل ممکن است که B قابل تحقق چندگانه باشد.

3-10. کارآمدی علّی محتوا

بنا بر اصالت فیزیک، فکر فرد مبنی براینکه کوه اورست 8848 متر ارتفاع دارد با یک نمونه از حالت مغزی او متحقق می شود. اگر این نمونه را N بنامیم ، N ممکن است علت ایجاد M که خود نیز یک نمونه ازحالت مغزی است ، بشود.

نقد: ویژگی های N ، ویژگی های عصب شناختی از قبیل « بخشی از سیستم مغز بودن» هستند و نه ویژگی های بازنمودی مانند « درباره کوه اورست بودن». درنتیجه محتوای یک حالت ذهنی دارای ناکارآمدی علّی است.

4-10. پاسخ به مشکل کارآمدی علّی محتوا

اگر نظریه علّی محتوا صحیح باشد، N درباره کوه اورست است چرا که اورست در شرایط مناسب علت N بوده است. از آن جا که خودِ N علت M است، به واسطه متعدی بودن علیت، نتیجه می شود که محتوای N کوه اورست نقشی علّی در به بار آوردن M داشته است.

همچنین می توان گفت؛ آن ویژگی هایی از حالت مغزی N   که ازلحاظ علّی کارآمدند، ویژگی هایی عصب شناختی ازاین قبیل اند: بخشی از سیستم کولینرژیک مغز بودن. محتوای باور فرد درباره کوه اورست دارای ربط علّی است. لذا این که N دارای ویژگیِ ازلحاظ علّی کارآمد مناسبی با بخشی ازسیستم کولینرژیک مغز بودن است، به واسطه این انر است که متحقق کننده باور فرد درباره کوه اورست است.

بخش چهارم آگاهی

11- انواع آگاهی

1-11. آگاهی پدیداری

برای هرتجربه آگاهانه پدیداری مانند E چیزی وجود دارد که شبیه داشتن E است. [به داشتن E می ماند]. به نحو کلی تر، جنبه هایی از زندگی ذهنی شما که به آن آگاهی پدیداری دارید، آن جنبه هایی است که شبیه داشتن چیزی اند. فرض کنید من باور دارم که مردی مسلح آزادانه دراین اطراف پرسه می زند، و در نتیجه احساس ترس می کنم. بنابراین من به صورت پدیداری به خودِ این باور آگاه نیستم، بلکه به صورت پدیداری به حس مربوط و وابسته به این باور آگاه هستم.

البته ما نمی توانیم تجارب آگاهانه پدیداری راتوصیف کنیم مگر آن که به تجارب آگاهانه پدیداری دیگری متوسل شویم. مثلا مزه یک نوشیدنی محلی را نمی توانیم توصیف کنیم مگر اینکه بگوییم کمی شور و یا ترش است.

تجارب آگاهانه دارای ویژگی های معینی است. عبارت کیفیات ذهنی غالبا برای نامیدن ویژگی هایی مانند قرمزی و دردناکی به کار می رود.تجربه فرد در دندان پزشکی دارای کیفیت ذهنی دردناکی می باشد.گاهی از کیفیات ذهنی با عنوان احساس های ذهنی نام برده می شود.

 2-11. آگاهی دردسترس

حالات ذهنی به درجات و میزان های متفاوتی در دسترس هستند. ممکن است فردی نتواند پاسخ دهد که « پایتخت پرتغال کجاست؟»، اما با وجود این می تواند به این سوال« آیا لیسبون پایتخت پرتغال است؟» پاسخ دهد.

یک حالت ذهنی آگاهانه در دسترس است تنها اگر آن حالت برای کنترل عقلانی گفتار و کنش و برای استفاده در گستره وسیعی ازاستنباط ها حاضر و آماده باشد.

3-11. آیا دسترس پذیری کارکردی از آگاهی پدیداری است؟

برخی گفته اند، کارکرد آگاهی پدیداری آن است که برخی حالات ذهنی خاص رابه حوزه آگاهی در دسترس واردکند.می توان حالات ذهنی ای داشت که نه دارای آگاهی در دسترس و نه دارای آگاهی پدیداری باشند.در مورد کوربینی هر دو آگاهی پدیداری و در دسترس مفقود شده اند؛ به عبارتی همبستگی ای میان غیاب آگاهی پدیداری و غیاب اگاهی در دسترس وجود دارد.

مواردی هست که درآن ها آگاهی پدیداری بدون آگاهی در دسترس موجود است. درنتیجه به طور مطلق نمی توان گفت که آگاهی دردسترس کارکرد آگاهی پدیداری است.

4-11. پرهیز از آشفتگی

به آسانی می توان فرضیه هایی در باب اگاهی در دسترس ارائه کرد اما در مورد آگاهی پدیداری به راحتی نمی توان ایده داد و گفت چگونه مغز می تواند آگاهی پدیداری راایجادکند.

5-11. سایرانواع آگاهی ها

1.       خود آگاهی . خودآگاه بودن به معنای داشتن مفهوم «خود» و به کاربردن این مفهوم در مورد خویشتن است.

2.        آگاهی نظارتی . ما می توانیم حداقل بر برخی از فعالیت های ذهنی مان نظارت کنیم و آن ها را به خاطر آوریم. آگاهی نظارتی نامی است که به توان نظارت بر حالات ذهنی خودمان داده شده است. مهم ترین بسط این ایده ، نظریه فکرمرتبه بالاتر درباره آگاهی می باشد.فکر مرتبه بالاتر فکری است که درباره یک حالت ذهنی دیگراست. به عنوان نمونه من می توانم باور داشته باشم که من باوردارم که امروز دوشنبه است، و من می توانم باور داشته باشم که آرزو دارم که ای کاش امروز جمعه بود.

12. آگاهی پدیداری

 آگاهی پدیداری به دو صورت اصالت فیزیک را به چالش می کشد. اول آن که چالشی متافیزیکی طرح می کند: آیا می توان کیفیات ذهنی را بر اساس عبارات و اصطلاحات صرفا فیزیکی بیان کرد و توضیح داد. دوم آن که چالشی معرفت شناختی پیش می کشد: حتی اگر بپذیریم که کیفیات ذهنی در واقع فیزیکی اند، آیا می توان دریافت که مغز چگونه تجارب آگاهانه پدیداری راخلق می کند؟یکی ازقوی ترین راه ها برای تاکید بر چالش متافیزیکی برای اصالت فیزیک استدلال معرفت متعلق به جکسون است.

1-12. استدلال معرفت(علیه اصالت فیزیک)

فرض کنیم مردی دانشمند اَبَر باهوش اززمان تولددراتاقی سیاه و سفید بزرگ شده است. دراین اتاق او تمام واقعیات فیزیکی ای را که ربطی به دیدن رنگ در انسان دارند، فراگرفته است. روزی که او از زندان سیاه و سفید آزاد می شود و یک گوجه فرنگی رسیده را در نوری مناسب می بیند، فریاد می کشد:« آهان! حالا می دانم قرمز شبیه چیست.» ازاین امرنتیجه می شود که کیفیت ذهنی قرمزی نمی تواند یک ویژگی فیزیکی باشد.چرا که اگر کیفیت ذهنی قرمزی یک ویژگی فیزیکی بود، آن مرد آن را هنگامی که در اتاق زندانی بود می دانست.برپایه این استدلال، جکسون به این نتیجه رسید که اصالت فیزیک نادرست است.

نقد: جکسون معتقد به نوع خاصی از شبه پدیدارگرایی است. او پذیرفته است که گرچه ویژگی های فیزیکی مغز علت ایجاد کیفیات ذهنی غیرفیزیکی هستند، اما کیفیات ذهنی خود هیچ کاری انجام نمی دهند و از لحاظ علی خنثی هستند. این رویکرد خلاف شهود ماست. اگر این رویکرد که کیفیات ذهنی ، شبه پدیداری هستند درست باشد، آنگاه دردی که من به واسطه کوبیدن روی انگشت ام تجربه می کنم هیچ نتیجه علّی ای نخواهد داشت.

3-12. پاسخ به استدلال معرفت

1.       پاسخ معرفت به چگونگی . فلاسفه میان دو نوع مهم ازمعرفت تمایزگذاشته اند: معرفت به چه و معرفت به چگونه. در فرضیه ابرباهوش، فرد تمام واقعیات فیزیکی مربوط به دیدن رنگ ها درانسان را می داند و این نمونه ای از معرفت به چه است. فرد با ترک اتاق هیچ واقعیت جدیدی را کسب نکرده است، لذا اصالت فیزیک به جای خود باقی است.

2.       استدلالی علیه دوگانه گرایی؟ استدلال معرفت، به ما چیزهایی درباره محدودیت های نظریه ها می گوید، خواه این نظریه ها اصالت فیزیکی باشند و خواه از انواع دیگر. این استدلال هیچ چیز درباره متافیزیک کیفیات ذهنی به ما نمی گوید. تهنا می توان گفت که نظریه ای فیزیکی برای تولید کیفیات ذهنی در دست نبوده است.

3.       پاسخِ « باید پاسخی وجود داشته باشد». برپایه شبه پدیدارگرایی کیفیات ذهنی علت هیچ چیز نیستند. اما سوال این است که چرا فرد بایستی اتاق راترک می کرده و این معرفت چگونه حاصل شده است؟این نشان می دهد که یک جای استدلال مشکل دارد.

4.       آیا فرد تمام واقعیات فیزیکی را می دانست؟ توان نظریه ها محدود است وداشتن نظریه ای درست درباره رابطه میان حالات ذهنی و کیفیات ذهنی وجود ندارد. برخی واقعیات فیزیکی وجود دارد که نمی توان آن را به زبان منتقل کرد. واقعیاتی که ما می آموزیم واقعیاتی فیزیکی هستند اما آن چه علم در اختیار ما قرار می دهد از طریق سوم شخص است. اما وقتی فرد از اتاق خارج می شود با واقعیت قبلی که آموخته از منظر اول شخص آشنا می شود.

3-12. شکاف توضیحی

فرض کنید تجربه دردناکی فرد دارای این همانی با آتش شدن سریع سلول های عصبی در بخشی خاص از مغز او است.چنین این همانی ای چگونه می تواند دردناکی راتوضیح دهد؟ چرااین نوع تحریک در این بخش خاص ازمغز درد را ایجاد می کند؟ این همان شکاف توضیحی است.

 نیگل در مقاله ای مطرح می کند که « خفاش بودن شبیه چیست؟». ممکن است فردی تمام عمرخود راصرف مطالعه نروبیولوژی پژواک موقعیت کند، اما بااین حال یک قدم به فهم تجارب پدیداری خفاش نزدیک نخواهدشد. این همان شکاف توضیحی است.

در مثال « مقلد درد»،فرد دارای حالت ذهنی است که نقش درد را ایفا می کند، اما هرگز تجربه ای دردناک ندارد.در نتیجه تجربه دردناکی چیزی بیشتر از صرف داشتن حالتی مغزی است.  این همان شکاف توضیحی است.

ویژگی های پدیداری به نظر لوین، ازقبیل دردناکی، ساده/بسیط اند، به این معنا که هیچ ساختاری ندارند. مگر موارد مقایسه ای مانند درد شدید در مقابل درد خفیف. این فقدان ساختار، همان شکاف توضیحی است.

4-12. آیا شکاف توضیحی پرشدنی است؟

انواع بسیار متفاوت از حالات می توانند منجربه تجربه دردناکی شوند. مثلا حالت P در فردی باعث درد می شود و در فرد دیگر حالت Q . در مقلدان درد هیچ تجربه درد ناکی نیست. میان داشتن حالتی که ایفاکننده درد است و داشتن تجربه دردناکی شکاف توضیحی وجود دارد. اگر ویژگی های پدیداری از خود ساختار نشان می دادند ممکن بود که بتوان آن ساختار را بر اساس ساختار حالات زیرین مغز توضیح داد. شکاف توضیحی هم چنان وجود دارد.

5-12. کارکردگرایی و آگاهی پدیداری

در این بخش به پاره ای ازمشکلاتی که آگاهی پدیداری برای کارکردگرایی به وجود می آورد، می پردازیم.

1.       غیبت کیفیات ذهنی. مقلد درد، فردی است که دارای حالت ایفاکننده نقش درد است ، اما کیفیت ذهنی درد در او غایب است. ویژگی های پدیداری حالات ذهنی توسط نقش های کارکردی مشخص کننده آن حالات متعین نمی کند.

2.       کیفیات ذهنی معکوس. ممکن است دردن خون باعث بوجود آمدن کیفیت ذهنی قرمزی در فردی شود، و همین صحنه باعث بوجودآمدن کیفیت ذهنی آبی در فرد دیگری شود. این دو فرد ازنظرکارکردی شبیه هم اند اما در پاسخ به محرک های واحد، کیفیت های ذهنی رنگی متفاوتی دارند.

 


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۷/۱۰/۰۳
  • ۶۲۶ نمایش
  • حسین خدادادی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی