دکترحسین خدادادی Hussyn khodadadi

فلسفه دین

شناخت تصدیقی و تصوری خداوند. بخش اول

دوشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۲۴ ق.ظ



شناخت تصدیقی و تصوری خداوند

خلاصه تقریرات درس استاد افلاطون صادقی

روش شناسی در الهیات: 1. نقلی2. عقلی3. شهودی

رویکرد فلسفه دین در تئولوژی ( خداشناسی) رویکردی( عقلی،تحلیلی و نقدی است)

چهار ویژگی این رویکرد: 1. معرفت درجه دوم؛ معرفت داشتن نسبت به یک معرفت وعلم( معرفت نسبت به دین). 2. بیطرفانه و بدون پیشفرض است و به دنبال اثبات سخن کسی نیستیم. 3. نقدگرایانه است. 4. روش ورود به مساله الف: مرحله گزارش( استفاده از منابع اصلی . امانت داری) ب: مرحله تحلیل( فهم صحیح از مطلب و گزارش. جامعیت مطلب از منظر مبانی و لوازم. شفافیت بیان تحلیل. استدلالی باشد. نقدگرایانه).

تعریف فلسفه دین: رویکردی است معرفتی نسبت به تحلیل و نقدبیطرفانه مفاهیم، ادعاهای دینی و دلایل آنها، شبهات مطروحه در باب مسایل دینی، نسبت دین با سایر مقولات انسانی.

دلیل معتقدین به«خدا جزء عناصر اصلی دین است»؛ 1. دین بر محور یک موجود متعالی و مقدس قرار دارد 2. فلسفه دین از خداشناسی بحث می کند نه صرفا از خدا

شناخت خداوند

تصور خداوند

نظریه اول: فطری بودن مفهوم و تصور خدا

1.      دکارت: تصورات فطری، صور قبلی ( پیشین) و ماتقدم فکر هستند و از تصورات دیگر به دست نیامده اند. بلکه مبنایی برای سایر تصورات انسانند. تصوراتی است که خداوند در نهاد بشر قرار داده است. این تصورات،« مهر استاندارد الاهی» بر تولید خودش است برای شناخت اثرش.

نقد نظریه دکارت

الف. تجربه گرایان: مفهوم نمی تواند چنین شکلی داشته باشد. ذهن کاغذ سفید است.

ب. معنای فطری، نامشخص است و بیان واضحی از سوی دکارت بیان نشده است.

ج. بدون دلیل، محدود کردن مفاهیم فطری به سه مورد(مفهوم خدا، مفهوم نفس، مفهوم جسم)

د. این مفاهیم فطری اگر بالفعل است پس نباید نفی شود . اگر بالقوه است، پس بایستی مفاهیم بالقوه بسیاری داشته باشیم، یعنی تمامی مفاهیم انسانی، فطری است.

 

2.      فرهنگ اسلامی

متکلمین

غزالی: فطرت همان،ادراک حضور الاهی است(تصدیق فطری)

فخر رازی: به معنای تصدیق به وجود خدا به عنوان تنهاترین یاری دهنده در هنگام قطع امید است. (تصدیق فطری)

علامه حلی: شناخت فطری را نفی می کند(لا تعلمون شیئا) و گرایش فطری را می پذیرد.یعنی تصور و تصدیق به خدا نداریم.

 

فلاسفه

ملاصدرا: 1.  انسان حضور خداوند را به علم حضوری درک می کند( بدون تصور و مفهوم). 2.  انسان استعداد بالقوه فطری است؛ الف: استعداد درک خدا. ب: اشتیاق و میل به خدا.

علامه طباطبایی: 1. ارائه معنای سلبی : عدم غفلت از داشتن خداوند. 2. منظور از فطرت، ساحت روانی انسان است. طبیعت انسان گرایش به سوی خدا دارد.

مطهری:

الف. فطرت احساسی: فطرت دل. 1. گرایش فطری انسان است 2. انسان دارای گرایش های فطری متعددی است 3. همه به یک گرایش برمی گردد.(گرایش به کمال)

ب: فطرت ادراکی: چهار معنا دارد؛ 1. ادراک تصوری و تصدیقی بالفعل(ادراک وجود واقعی) 2. ادراک بالقوه ای که همه اذهان بصورت بالقوه دارند(علم حضوری) 3. تصدیقات اولیه ای که برای انسان ها بدیهی است(فطریات در منطق) 4. ادراکاتی که ذاتی عقل هستند( منظور دکارت، همین معناست که در میان مسلمانان پذیرفته شده نیست)

خلاصه نظریات مسلمانان

1.      گزاره های مربوط به خدا(خدا وجود دارد. خدا حاضر است) گزاره هایی بدیهی هستند.

2.      میل و احساس خداجویی و خدا طلبی، در ذات انسان  قبل و در هنگام خلقت قراردارد.

3.      احساس خداجویی مثل دیگر احساسات، قابل افزایش و پرورش است.

4.      انسان با علم حضوری، حضور خداوند را درک می کند.

5.      طبیعت انسان دارای استعدادهای بالقوه مثل استعدادبالقوه فطری درک خداوند و اشتیاق میل به خداوند است.

نقد:

1.      ابهام در معنای فطرت

2.      عدم تفکیک در نوع رویکرد فطری انسان( تصور؟ تصدیق؟تصدیق به وجود؟گرایش و میل؟)

3.      بدیهی نبودن گزاره های مربوط به خدا(خدا وجود دارد)

4.      احساس نیاز به چیزی، موخر برخود نیاز است( علامه)

5.      اگر بالفعل است، نفی نمی شود. اگر بالقوه است، همه مفاهیم بالقوه می شوند و وجود دارند.

6.      شناخت فطری به معنای علم حضوری به خداوند( ملاصدرا) ؛ الف: علم حضوری اعم از اکتسابی و ضروری است و صرفا شامل ضروری نمی شود. ب: علم حضوری به خدا ممکن نیست، زیرا انسان محدود است و خدا نامحدود. ج: علم حضوری بالفعل است و با نظر بالقوه بودن فطرت، ناسازگار است. د: علم حضوری خطابردار نیست اما شناخت خدا از سوی بسیاری، دارای خطاست.(نقد: شناخت حصولی خداوند، دارای خطاست.) ه: علم حضوری، شخصی است و ارزش معرفتی ندارد.

7.      شناخت مقدم بر میل است. میل فطری مبتنی بر ادراک فطری است.

 

نظریه دوم: نظریه ذاتی معنا(تکوینی معنا)

مفهوم و تصور خدا، ذاتی الفاظ در هر زبان است. ذاتی یک چیز با بیرون ارتباطی ندارد و شناخت خود لفظ کفایت می کند.

 پیشفرض: تقدم لفظ بر معناست

نقد

1.      جدایی ناپذیر بودن ذاتی، اما هر کسی از لفظ خدا به مفهوم خدا نمی رسد.

2.      الفاظ مختلف راجع به خدا، در زبان های مختلف

3.      عدم بداهت معنا و تصور از خدا

نظریه سوم: نظریه تنزیهی بودن مفهوم و تصور

مفهوم و تصور خدا از تنزیه مفاهیم و تصورات موجود در زبان بشری پیدا می شود که بصورت استعلایی در مورد خدا بکار می رود.

1.      خدا در همه صفات، اطلاق دارد

2.      بصورت عادی نمی توان خدا را تصور کرد

3.      ما قادر به تصور «مقید» هستیم

4.      تصور«مقید» همراه با تصور«مطلق» است

5.      تصور از «مطلق» همراه با نفی«مقید» است( نفی قیود)

6.      نتیجه: تصور ما از خداوند(موجود مطلق) از طریق نفی قیود است(تنزیه)

نقد

1.      این تبیین، پاسخ ، چگونگی پیدایش تصور خدا نیست. بلکه چگونگی تصور خدا را تبیین می کند

2.      مقدم بر این پاسخ، تصوری از خدا وجود دارد

3.      دور: «مطلق را با مقید» و «مقید را با مطلق» تصور می کنیم

4.      با این مکانیزم نمی توان به خدای معرفی شده در ادیان دست یافت

نظریه چهارم: نظریه علقه فرهنگی(فرافکنی انسان)

بر اساس ریشه واژه هایی که برای خدا بکار می رود، از طریق علقه فرهنگی، مفهوم و تصور خدا بکار می رود. در هر فرهنگی معنای خاصی مورد نظر و علاقه است، مثل «دانایی» در ایرانیان که آنرا به خدا به عنوان« بزرگ دانا» نسبت داده اند. یعنی ویژگی غالب یک فرهنگ، به صورت خدا، فرافکنی شده است. واژه خدا( خَوَذاته. خوب دیو. خودآ). واژه اهورامزدا(بسیاردانا). یهوه(برگرفته از هویه، ورای زمان و مکان).

نقد

1.      واژه های مرتبط با خدا به یک واژه برمی گردد؛ یعنی «هوتئوس»

2.      مبتنی بر پیشفرض اثبات نشده است؛ « تصور معنای مورد علاقه مقدم بر تصور خداست»

3.      مبتنی بر پیشفرض اثبات نشده است؛ « پیدایش اجتماع و فرهنگ، مقدم بر پیدایش مفهوم و تصور خداست»

نظریه پنجم: فرافکنی خویشتن انسان( فوئرباخ)

خداظهور و بیان باطن انسان و خویشتن رها شده انسان است. انسان خدا را آفریده است( آفرینش در سطح مفهوم، تصور و باور)

1.      نسبت دادن صفات مثبت به خداوند

2.      حب و بغض انسان ها به ذات یک چیز تعلق نمی گیرد، بلکه به صفات و عرض یک چیز تعلق می گیرد

3.      احوال مطلوب انسانی در قالب خدا و احوال نامطلوب انسانی در قالب شیطان، فرافکنی می شود

نقد

1.      تصور عدم تناهی در ویژگی های خداوند( انسان محدود، نمی تواند خدای نامحدود را فرافکنی کند

2.      تبیین روانشناسی، تنها تبیین در این زمینه نیست( مغالطه کنه و وجه)

3.      هانس کونگ: نتیجه باور مسیحیت به خدای انسان وار است. لذا فوئرباخ، به سراغ انسان و روان او رفته است

4.      رسیدن از یک امر روانشناختی به یک امر وجودی. نمی توان به دلیل گرایش و میل انسان به موجود دارای ویژگی مثبت، وجود خارجی آن را انکار کنیم.

نظریه ششم:فرافکنی روانی(فروید)

1.      منشاء پیدایش خدا، هراس از نوعی عجز و ناتوانی ونقص و نیازمندی است

2.      انسان ها از بلایای طبیعی همیشه آسیب دیده اند

3.      پناهگاه انسان در کودکی، برای فرار از ترس، پدر بوده است

4.      رفتار انسان، ناشی از محتوای ضمیر ناخودآگاه است

5.      نتیجه: مفهوم پدر، برای مقابله با حوادث طبیعی، که در ضمیر ناخودآگاه ماست، به صورت خدا فرافکنی شده است

نقد

1.      آدلر یونگ: بر مبنای ضمیر ناخودآگاه نقد شده است

2.      چگونگی فرافکنی «پدر» که محدود است، به، «خدا» که نامحدود است

3.      مغالطه کنه و وجه: هراس یکی از موارد پناه بردن به خداست

4.      تبیین نظریه خداشناسی در مسیحیت است که خدای پدر، جایگاه ویژه ای داشته است

 

 

 

 

 

 

 

نظریه هفتم: نظریه«کلان» امیل دورکیم

تصور و مفهوم خدا، همان تصور و مفهوم جامعه خاص قومی ( کلان ) است.

1.      ادیان امروزه، صورت های تحول یافته ادیان ابتدایی است ( ادعا)

2.      برای یافتن حقیقت موجود در دین، بایستی به سراغ ادیان ابتدایی رفت

3.      مقولات بنیادی اندیشه بشری از ( جمع و جامعه) نشات می گیرد

4.      نتیجه: دین یک پدیده اجتماعی است. در هر قومی یک توتم، وجود داشت؛ اشیاء یا حیوانات، که مورد اهمیت آن ها بود. توتم، همان خداست

نقد

1.      تحقیقات امیل، استقرایی و مربوط به قبایل استرالیایی است

2.      دلیلی بر این معنای توتمیسم ارائه نکرده است

3.      توجیهی بر جهان گرایی ادیان ندارد

تصدیق خداوند(ویژگی و صفات الهی)

رویکرد شناخت ناپذیری خداوند

فرهنگ اسلامی

اهل تعطیل: خدا ذاتا وصفاتا شناخت ناپذیر است

نقد

1.      خدای غیر قابل شناخت چگونه عبادت شود؟

2.      ناسازگار با متون اسلامی است

3.      خلاف عرف جامعه دیندار

مکتب تفکیک

1.      دو شناخت وجود دارد؛ شناخت الهی(آموزه های وحیانی) و شناخت بشری که نباید خلط شود

2.      خداوند فوق هستی و وجود است

3.      معرفت الاهی فطری است و معرفت بشری، اکتسابی

4.      ورود معرفت بشری به دین، باعث ابطال دین می شود

5.      راه معرفت به خدا برای انسان، مسدود است

6.      معرفت به خدا، ازسوی خدا به عده خاصی داده می شود

7.      معرفت ما معرفت درجه دوم است(معرفت به شناخت امام از خدا)

8.      الفاظ و لغات بشری، در محدوده الهی، مراد و دلالت را نمی رساند بلکه به نفس حقایق خارجی اشاره دارد

9.      نتیجه: انسان ها شناختی از خداوند، بطور مستقیم، ندارند

نقد

1.      تقسیم معرفت به الهی و بشری از کجا شکل گرفته است؟ معرفت به این تقسیم، الاهی است یا بشری؟ اگر الاهی است ،فهم به این مطلب، چگونه برای انسان حاصل شده است؟اگر بشری است، که مبنای تفکیک، بر معرفت بی ارزش بشر قرارگرفته است . انجام تقسیم بدون شناخت اقسام آن(از جمله معرفت الاهی) ممکن نیست.

2.      فوق وجود بودن خدا به چه معناست؟

3.      الفاظ و لغات چگونه بدون مفاهیم، به وجود خارجی اشاره دارند؟

 

فرهنگ غرب

پوزیتویسم

بررسی مفاهیم و گزاره ها از نظر صدق و کذب. یک گزاره وقتی معنادار است که « تحقیق پذیر تجربی» باشد. متافیزیک، اخلاق و هنر خارج از این حیطه هستند.نه قابل صدق اند و نه قابل کذب.

1.      هدف از گزاره های معنادار، معرفت بخشی است

2.      هدف از گزاره های دینی، معرفت بخشی نیست

3.      هدف از گزاره های دینی،تاثیر عملی است و نقش محرک و سوق دهندگی را دارد. گزاره های دینی معنادار نیستند بلکه به یک مصداق اشاره دارد.

نقد

1.      اصل بنیادین پوزیتویست « تحقیق پذیری تجربی» رد شده است

2.      پرستش خدای ناشناخته

3.      عدم مطابقت با کتاب الاهی

4.      واژه ها بدون معنا، دلالتی بر مصداق و شیء خارجی نخواهند داشت



  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۸/۰۱/۲۶
  • ۲۰۶ نمایش
  • حسین خدادادی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی